Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6844 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
discrete component
U
با مولفههای گسسته
discrete component
U
مولفه گسسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discrete
<adj.>
U
بانزاکت
discrete
U
که در واحدهای جداگانه کوچک روی میدهد
discrete
U
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
discrete
U
جدا از هم
discrete
U
گسسته
discrete
U
ناپیوسته
discrete
U
مجزاکردن گسسته
discrete
U
مجرد
discrete
U
مجزا
discrete
U
جدا
discrete
<adj.>
U
مبادی آداب
discrete
<adj.>
U
باخرد
discrete
<adj.>
U
با احتیاط
discrete
<adj.>
U
موقع شناس
discrete programming
U
برنامه سازی گسسته
discrete variable
U
متغیر ناپیوسته
discrete mathematics
U
ریاضیات گسسته
[ریاضی]
discrete values
U
مقادیر مجزا
discrete time
U
با گسستگی زمانی
discrete structures
U
ساختهای گسسته
discrete particle
U
ذره مجزا
discrete packets
U
بستههای مجزا
discrete data
U
داده گسسته
discrete source
U
چشمههای مجزا
discrete spectrum
U
طیف گسسته یا انفصالی
discrete circuit
U
مدار گسسته
discrete device
U
دستگاه گسسته
d.c. component
U
مولفه دی سی
component
U
سازا
component
U
اجزاء
component
U
جزء در شیمی
component
U
جسمهای ترکیب کننده
component
U
همنهند
component
U
همنه
component
U
عنصر
component
U
قطعه
component
U
جزء ساختمانی
component
U
سازنده
component
U
مولفه بردار
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
ترکیب کننده
component
U
ترکیب دهنده
component
U
جزء
component
U
مولفه
component
U
قسمت
component
U
عضو
component
U
عضو قسمت
component
U
جزء سازنده
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component
U
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
one component system
U
سیستم یک جزیی
wind component
U
مولفه مربوط به باد
navy component
U
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component
U
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
magnetic component
U
قطعه مغناطیسی
out of phase component
U
مولفه بیرون از فاز
plain component
U
متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
wind component
U
شاخه سمتی باد
wattless component
U
جریان کور
wattless component
U
جریان هرز
three component theory
U
نظریه سه مولفهای
task component
U
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component
U
مولفه مماسی
service component
U
نیروی مسلح
reactive component
U
جریان هرز
service component
U
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
idle component
U
اجزاء کور
zero sequence component
U
مولفه همقطب
component part
U
جزء ساختمان
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
component operation
U
عناصر عملیاتی
component life
U
عمر قانونی یک وسیله
component forces
U
نیروهای مولفه
component forces
U
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency
U
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component drawing
U
رسم جزیی
component drawing
U
رسم قطعات
building component
U
اجزای ساختمان
active component
U
مولفه موثر
homopolar component
U
مولفه همقطب
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
electric component
U
قطعه الکتریکی
frequency component
U
اجزای فرکانس
capacity component of spark
U
بخش فرفیتی جرقه
component end item
U
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
integrate electronic component
U
قطعه الکترونیکی مجتمع
component of a symmetrical system
U
مولفه دستگاه متوازن
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component
U
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
deflection component of trail
U
شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail
U
شاخه سمتی معبر حرکت
component change order
U
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
component change order
U
دستور تغییر قطعات یک وسیله
solid state component
U
مولفهء حالت جامد
single component gases
U
گازهای تک جزیی
inductance component of spark
U
پخش القایی جرقه
Recent search history
Forum search
1
discrete valued parameters,
1
scrambling
0
Local time-averaged velocity component
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com